حوالی کوچه ی زندگی

متن مرتبط با «پانصد» در سایت حوالی کوچه ی زندگی نوشته شده است

عبور پانصدو سیزدهم

  • بنام ..من مسافرمبه دامان ِماهتاب زده اتبه آن افق دوردست ِپرشکوهبه چشم های ِخورشیدی اتمن مسافرمبه لب ِجویبارِتا همیشه جاری اتبه شهر آمن ِآغوش رویایی اتبه ترسیم دلگشای آن خنده های نوشبه دشت ماندگار ِبهاری اتمن مسافرمکوله بسته در راهبه قصد ِامنیت ِقرار و جایبه امیدِ دلی که دیگر نگیردبه خوابی که ازکابوس نمیردبه آه و افسوس های بی امانکه تا گور دستم را نگیردمن مسافرممقصود ِجان باشبه دلداری این آشفته دل ,پانصدو,سیزدهم ...ادامه مطلب

  • عبور پانصدو چهاردهم

  • بنام ..صبر کنتا آخرین هجا از دهان ِعشقبیرون بیاییدتا فهم کلمه های ِمهجوراز گوشه و کنار ِدلبه واژه بریزدتا صراحت ِعجیب ِبی تمنا خواستنبه عمق ِتمامیت خواه ِچشم هایتچیره شودتا استعاره ی من در حوالی شبهمان سرودن تو باشدبه پیشگاه ماهو وزیدن به روشنای دورترین سیارهوعده گاه ِماصبرکنراهی فراهم کنتا سالهای مرده رادر مشت ِپروانه ی بال سوختهپنهان کنمو تخدیر لمس سرانگشت هایت راالتیام زخم های کهنهمن صبورم به ر,پانصدو,چهاردهم ...ادامه مطلب

  • عبور پانصدو پانزدهم

  • بنام ..ما خسته از تکرارهادر تکاپوی یک بودنیمهیچ کجا دستی نبودبه گرمیوهیچ چشمی به شوقتن زدیم به سراب ِ تشنگیسوختیم از عطشو غبار ِکویر بر جانمانداغ شدنه هیچ امیدینه هیچ پیام آور عشقما تا همیشه ی این دنیادر خستگی های مفرطیمدر تنیدگی های تب زده از تنهاییدر اوج شکست ِ باورهاحالا وقت از ساعت ِ بی وقفه ی خاکبه وداعی ابدیمیخواندمانتسلیم میشویم و برحضور خویشخط میکشیمچیزی هم بجا نماند امادر زمین ِآرزوهایمان,پانصدو,پانزدهم ...ادامه مطلب

  • عبور پانصدو شانزدهم

  • بنام ..تکرارهای بی ترنمزمان از پس یک دوره ی تهی از فروغسر می کشد به دنیای امروزو "هیچی" می آوردو"هیچی "پر می کندوهیچی تمام می شوددر انزوای یکباره ی ذهن ِآدمیو خطور رنگارنگ ِ روال همیشگیجسورانه از دیوارهای بلندبالاتعبیر خواب ِرهاییتخیلِ حوصله های چهاردیواری دوام باران امابر ابرهای با حروف ِباردارآنطرف رویاهاستهر طرف که باشیمچه در هیچی ، پایدارچه در حصارها، بیداردر داستان ِسترگ ِ زندگیبازهم بی نشانی,پانصدو,شانزدهم ...ادامه مطلب

  • عبور پانصدو هشتم

  • بنام ِستاره از کدام سمت شب می افتدکه رنگ از رخ ماه می پردو دست های من بی توتنهایی هزار باره ی خویش رادر میکشد؟کدام راز در پناه ِتکرار بی وقفه ی خودبه هویدایی ِچشم های توطعنه میزنددست می برد به آن اعماقبه رفاقت ِنور و نارو بیرون می ریزد ناگفته هایش را؟صبور از تکه پاره های بختکه سر زای ِسرنوشتاز دست نرفته استبدوز و ببین این چارق ِپریده رنگبه پای کدام عاشقیاندازه است ...نیلوفرثانیسوم مرداد 96 ,عبور,پانصدو,هشتم ...ادامه مطلب

  • عبور پانصد و نهم

  • بنام ..درجوار حروف تکرارباز نسیم از سمت تووزیدن گرفتباز پیراهن ِسفید شوقعطر تو را در شعرباریدن گرفتباز خواب ِچلچله از نام توتا مرز رویاها رسیدباز اندوه شب تا گلوی جغدبه غربت ماه خط کشیدباز حرفی از روی تو شدباز قصه به آغاز رسید ...نیلوفرثانی7مرداد96کانال تلگرام نیلوفرثانیhttps://t.me/niloofarsanipoem ,عبور,پانصد,نهم ...ادامه مطلب

  • عبور پانصد و دهم

  • بنام ...من از سهم خویشبر مردار ِبی گور ِخاموشمگریسته امبی زبانبی هیچ نطفه ی حرفیدر دهانبی هق هق ِآشفته ی خاک آشوببی تکان ِشانه های ِسیاه پوشبی فلاکت ِضجه های تاریکدر غلغله ی ممتد سلوکمن از سهم خویشبه آمیختگی درخاکگذشته امبرمنقار هر پرنده تکه ایو هر تکه بر فرازی در آسمانو آسمان ریخته در تب زمینو منتشر در سیال ِزمانمن هیچ شدگی را میخواهمدر ذرات ِدوار این چرخه ی تهیدر تقلای ِبی رد و اثردر کشاکش ِهیچ بودگیو حالا تا زمان باقی ستدست به کشتار جاودانگیدست به دست لحظهبوسه بر تاریکینیلوفرثانی14 مرداد 96 ,عبور,پانصد,دهم ...ادامه مطلب

  • عبور پانصدو یازدهم

  • بنام...تو یک طرفحرفهایم که گاهیشبیه زلف توپریشان می شود یک طرفمن دراستدلال ِزبان ِتوصیف ِعشقدرخم اول مانده امدر رویارویی ِچشم هایتکه بند ِهیچ قیدی نمیشودو تن دادن به استمرار ِعطرتنتمفعول ِهزار باره ی بربادمتو یک طرفخاکسترشدگی از دوریت یک طرفکه سهم ِدل ِعاشقآتش ستومباد به دامن یار برسدمباد در نفس یارآه سینه امبنشیندتو یک طرفمقصد همان طرفعشق همان طرفدلشدگی ، شیداییراه ِمطلوبجنون ِسرکشیده از وجودهمان طرفجان ِتشنه از عطش ِدلباختگیبه باران ِنظر یارسیراب شودکه نظر به اندیشه میرسدو آب به خاکو ازاین خاک باید تا برویدبذر ِنبض تازگیوجریان ِممتد ِزندگیتویک طرفمن گرچه در فقدان توکممبه جرم عاشقیهمان طرف...,عبور,پانصدو,یازدهم ...ادامه مطلب

  • عبور پانصد و دوازدهم

  • بنام ..گلویم را بریدانکه نشانم دادحرف هایمخرده نانیبرای هیچ پرنده نیستو گشایشیبرای هیچ قفسوهیچ انگاره ی ژرفیدر نفسحالابعدازاینهرچه بگویمبوی خون و سکوت می دهد.نیلوفرثانی2.سنگی می افتد بر سینه امو کلمه ها موجیو شعر می شُرد از چشم هایمپرنده امتشنگی ِسالیانش راپنهان می کنندو آب هدر می روداز گیجگاه سکوتم..نیلوفرثانیمرداد 96کانال تلگرام نیلوفرثانیhttps://t.me/niloofarsanipoem نوشته شده در ۱۳٩٦/٥/۱٩ساعت ۱۱:٢٤ ‎ق.ظ توسط نیــلوفر ثانی -شباهنگ نظرات () |,عبور,پانصد,دوازدهم ...ادامه مطلب

  • عبور پانصد و چهارم.

  • بنامِجنگ را به چشم های تو باختماز خاکریزی که بوی عطش میداداز خط ِخونبار ِجنوناز مرزهایی که با عشق"در " می ساختجنگ را به تب ِدیدار باختمبه شوق بوسه های شفابخشتبه جبران ِیک عمر سکوت ِاین آبادیبه پیراهن ِسفید ِ در بادتجنگ خاطره می بافداز طرح تسخیر اندامتاز نقش عریان ِرویاهااز تماس صلح با دستانتحال خوش, ...ادامه مطلب

  • عبور پانصدو ششم

  • بنامازاینهمه فرمایشبه چهارراه ِشب گردی های من باز گرداز ترنج ماه بر شاخه ی شبو دست هایم را به سقوطی دیگرمعطر کناوج در تقدیر ِدلبسته ی تاریکیبا هیچ نوریرقم نمیخورددر تهی رنج حرفهای نا گفتههمین انتهای ِفرو خفته ی خاموشیکافی ستکه سعی در ادای ِحق کلامبا عبارت ِپنجره و دریا دارداز آنهمه فاصلهبه نیایش نیل, ...ادامه مطلب

  • عبور پانصدو هفتم

  • بنام ..یورش صدای ِبغضوقتی در لرزش گلو می پیچدوقتی در بلندای ِنیستیبه عصیان، سرمی رسدآخرین اخطار ستبه ویرانی ِپیش از موعودبه پاره پاره هزار گسستاز تار و پوداشک در سینه می ریزدو تالار سخن در می شکندآئینه ها تاریک و مکدربه تخلص ِموزیانه ی صبوریدرهم می ریزندبخت آنجا که سبز شداز دهان ِزندگی افتادو سکونت , ...ادامه مطلب

  • عبور پانصد و چهارم

  • بنام ِجنگ را به چشم های تو باختماز خاکریزی که بوی عطش میداداز خط ِخونبار ِجنوناز مرزهایی که با عشقدر می ساختجنگ را به تب ِدیدار باختمبه شوق بوسه های شفابخشتبه جبران ِیک عمر سکوت ِاین آبادیبه پیراهن ِسفید ِ در بادتجنگ خاطره می بافداز طرح تسخیر اندامتاز نقش عریان ِرویاهااز تماس صلح با دستانتحال خوشی س, ...ادامه مطلب

  • عبور پانصد و پنجم

  • بنام ...ما آدمهای اینروزهای ِخستگی ؛ در نگاهمان عمق تنهایی و بر دست هایمان غبار بی کسی ، اما تن به مردابشدگی نمیدهیم ، باران هم نبارد ، ماهی  مرده ی کف رودخانه ، نمیشویمما قلب هایمان مهر ومومِ احساس های خیس نابالغ ست ، بیزار از بوسه های چرکین ِموقتیم ، اما هر شعر که میخوانیم ، دوباره و دوباره عاشق م, ...ادامه مطلب

  • عبور پانصدو دوم

  • بنام ِ.. آبی ِلاجوردی ازتو می تراویدو عطر یاس فوران میکردصبح با تو پیوستهو روز با چشمت می آغازد به جهان تو آن خوشه ی گندمیکه هرروز در رگ ِتنورنان میتافت و عشق رادر نفس های آِتشجان میداد.. تو نوید ِروییدنیبرای مردمی که درخویش مرده اند...شعرهایت را پنهان نکنجهان ب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها