بنام...
تو یک طرف
حرفهایم که گاهی
شبیه زلف تو
پریشان می شود یک طرف
من دراستدلال ِزبان ِتوصیف ِعشق
درخم اول مانده ام
در رویارویی ِچشم هایت
که بند ِهیچ قیدی نمیشود
و تن دادن به استمرار ِعطرتنت
مفعول ِهزار باره ی بربادم
تو یک طرف
خاکسترشدگی از دوریت یک طرف
که سهم ِدل ِعاشق
آتش ست
ومباد به دامن یار برسد
مباد در نفس یار
آه سینه ام
بنشیند
تو یک طرف
مقصد همان طرف
عشق همان طرف
دلشدگی ، شیدایی
راه ِمطلوب
جنون ِسرکشیده از وجود
همان طرف
جان ِتشنه از عطش ِدلباختگی
به باران ِنظر یار
سیراب شود
که نظر به اندیشه میرسد
و آب به خاک
و ازاین خاک باید تا بروید
بذر ِنبض تازگی
وجریان ِممتد ِزندگی
تویک طرف
من گرچه در فقدان تو
کمم
به جرم عاشقی
همان طرف...
نیلوفرثانی
15 مرداد96