بنام ..
صبر کن
تا آخرین هجا از دهان ِعشق
بیرون بیایید
تا فهم کلمه های ِمهجور
از گوشه و کنار ِدل
به واژه بریزد
تا صراحت ِعجیب ِبی تمنا خواستن
به عمق ِتمامیت خواه ِچشم هایت
چیره شود
تا استعاره ی من در حوالی شب
همان سرودن تو باشد
به پیشگاه ماه
و وزیدن به روشنای دورترین سیاره
وعده گاه ِما
صبرکن
راهی فراهم کن
تا سالهای مرده را
در مشت ِپروانه ی بال سوخته
پنهان کنم
و تخدیر لمس سرانگشت هایت را
التیام زخم های کهنه
من صبورم به رویای داشتنت
تو صبرکن به آخرین خطور باران
بر سینه ی ابر
و تلالوی نور
بر آرزویی که تو را
هر لحظه بیدار ست..
نیلوفرثانی
30مرداد 96