بنام ..
من مسافرم
به دامان ِماهتاب زده ات
به آن افق دوردست ِپرشکوه
به چشم های ِخورشیدی ات
من مسافرم
به لب ِجویبارِتا همیشه جاری ات
به شهر آمن ِآغوش رویایی ات
به ترسیم دلگشای آن خنده های نوش
به دشت ماندگار ِبهاری ات
من مسافرم
کوله بسته در راه
به قصد ِامنیت ِقرار و جای
به امیدِ دلی که دیگر نگیرد
به خوابی که ازکابوس نمیرد
به آه و افسوس های بی امان
که تا گور دستم را نگیرد
من مسافرم
مقصود ِجان باش
به دلداری این آشفته دل باش
به جبران یک عمر آوارگی
پناه امن این بی آشیان باش ...
نیلوفرثانی
26مرداد 96