بنام ..
یورش صدای ِبغض
وقتی در لرزش گلو می پیچد
وقتی در بلندای ِنیستی
به عصیان، سرمی رسد
آخرین اخطار ست
به ویرانی ِپیش از موعود
به پاره پاره هزار گسست
از تار و پود
اشک در سینه می ریزد
و تالار سخن در می شکند
آئینه ها تاریک و مکدر
به تخلص ِموزیانه ی صبوری
درهم می ریزند
بخت آنجا که سبز شد
از دهان ِزندگی افتاد
و سکونت ِسیاه
بهشت واره ی تن شد
هیچ ملالی نیست
این رهیافت ِ ستودنی
بغض و سقوط و آه
مصدر فعل آدمی ...
نیلوفرثانی
31تیر ماه نود و شش
برچسب : نویسنده : 1kucheyezendegi8 بازدید : 45