بنام ِ
چشم میگشاییم به روزی دیگر و امید دیدن ِخورشید را داریم
اگرچه نور در پیرامون ما بسیار اما از هجوم تاریکی ها در عذابیم
رخنه میکند عادت و تکرار بر لحظه های ِهرروزمان
ونمیدانیم چگونه درخویش میپوسیم ... در خویش ویرانیم..
کدام دستی برمیچیند به دلخوشیمان ،یاسی از شاخه ای ؟
کدام راهی در برمیگیرد آمدن آرزوها را ؟
کدام آغوشی پناه بارش تنهایی مان ؟
وکدام روزی گره میخورد به خوش ترین اتفاق ؟
ازخواب آئینه عبور نکردیم، هنوز درما غبار بیـــداد
در مرز خودخواهی اسیریم ،درما فاصله تا عشق بســیار
....
نیلوفر ثانی
12 مردادنودو چهار
برچسب : نویسنده : 1kucheyezendegi8 بازدید : 51