بنام ِ ...
چشم هایم
گره خورده به افق های دور
هیچ راهی نزدیک ِرسیدن نیست
وهیچ حرفی نزدیک زاده ِشدن
عبور میکند از سکوت و انتظار
بغضی که عصیان ِدردی تحمیلی ست
ورویایی که رنگش، همیشه خاکستری
فرجامی چنین تاریک
از کدام روزنی بر صحن ِتقدیر فرو ریخت
و آشوب ِکدام طوفان
شبیخون لحظه های ِنیلوفری شد
و تلخی کدام رخداد
به جان ِ شیرین ِقصه ها زد
که هرچه میروم
سراب در سراب
درغبار ِفاصله سرگردانم
که هرچه میروم
نشانی از عشق نمی یابم
و سربر هیچ آستانی نمی سایم
مگر وداع
تبعید ِاحوال ناخوشم
تعبیر زوال ِرویا
جان میکنم برای جرعه ای دانایی
تنها میمانم
به جرم اندیشه و سوال ...
نیلوفر ثانی
28 مرداد 94
برچسب : نویسنده : 1kucheyezendegi8 بازدید : 45