عبور دویست و شصتم

ساخت وبلاگ

بنام ِ ...

در شهر قدم میزنم بوی پاییز بمشام میرسد
وقراری که سالها به تعویق افتاده
تک تک ِ کافه هارا سرک میکشم
و نیمکت های پارک را
وایستگاه ها را
درهیچ کجا نیستی


راستی
این شهر چگونه تورا بلعید
که هیچ ردی از تو پیدا نیست ؟
و عطرت را چگونه فرو خورد
که بعد از تو
هربارانی اسیدی ست ؟
بعد از تو
دیگر دراین شهر هیچ مرغ عشقی آواز نخواند
وهیچ پرنده ای از کوچ باز نگشت
هیچ خیابانی
شبانه ی قدمهای عشاق نشد
وهیچ کوچه ای
نورپاش ِمهتاب ..


راستی
نشانی ِعشق را هنوز یادت هست؟
عبور ِبی مهابای جنون؟
گذرگاه ِقدیمی ِ قصه های خوب ؟
کاش بدانی
حوض فیروزه ای ِزندگی
تبسمت را کم دارد

نیلوفر ثانی
4شهریور 94

حوالی کوچه ی زندگی...
ما را در سایت حوالی کوچه ی زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1kucheyezendegi8 بازدید : 20 تاريخ : پنجشنبه 29 تير 1396 ساعت: 1:04