عبور چهارصدو نود و چهارم

ساخت وبلاگ

بنام ِ...

آدم به جایی می رسد که باید بریزد بیرون
ازخودش ، از حصارش ، از قفس هایی که خودش را حبس شان کرده
از هرچه که او را دور تا دور محاصره کرده
از انحصارش

آدم به جایی می رسد که میفهمد همان جایی ست که دیگر وقتش رسیده
وقت تیشه برداشتن و بت ِدرون ِخویش را شکستن
وقت ِبه آتش کشیدن ، وقت خاکستر شدن
وقت ِدل کَندن و دل بُریدن  ... نه از کسی یا از چیزی ...
از خودش

آدم به جایی می رسد که میداند ازهمین جاست که، یا باید راهش را عوض کند، یا دیگر تا آخر ِعمر همین راه را میرود ..
نه اینکه حتما دور بزند یا برگردد ، نه ، شاید باید جور دیگری برود ،حال دیگری ...

آدم به جایی می رسد که مرز مردگی و زندگی اش میشود یک فهم کوچک
فهمی که اگر اتفاق نیفتد ، آدم کوکی ِدست ِآموز ِتقدیرش باقی میماند و آنقدر وا میدهد که یادش میرود چرا نفس می کشد
واگر اتفاق افتد ،" آدم "میشود ...آدمی که راه وچاهش را ،با فهمی دیگر پیش میرود ..

آدمی ست دیگر گاهی راحت ترست به هیچ جایی نرسد ، بی دغدغه زندگی اش را بکند و آخر سرهم مثل هزاران نفر دیگر ازاین دنیا برود ..
گاهی اما به جایی میرسد که میخواهد اگر یک دقیقه یا چند سال ، آنطور زندگی کند که حالش بهتر ست ...
آدم ست دیگر ...


نیلوفرثانی
20 اردیبهشت 96

متن نوشت کانال شعر ها و نوشته های نیلوفرثانی
https://t.me/niloofarsanipoem
Instagram.com/niloofarsani

حوالی کوچه ی زندگی...
ما را در سایت حوالی کوچه ی زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1kucheyezendegi8 بازدید : 44 تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1396 ساعت: 19:48