عبور چهارصدو نودم

ساخت وبلاگ

بنام ِ...

آدم خودش میداند کجای احساسش مهمترست ...
که اگر زخمی شود، خوب نمیشود،
که اگر شکسته شود،جوش نمیخورد ...
که اگر از دست برود یعنی آدم خودش از دست رفته است ...
آدم خودش میداند چه کسی وُ چه چیزی میتواند از پا درش بیاورد
میداند چقدر از احساسش درگیر شود، دیگر امیدی به بهبودش نیست ..
دیگر با هیچ گذر زمان و حس دیگری خوب نمیشود ..
میداند چه ضربه ای کاری ست وتا کجای احساسش دریده میشود ..
آدم خودش میداند برای همین ، آن قسمت ِاحساسش را برمیدارد هزار پستو قایم میکند..
هزار دیوار جلویش میچیند ،ته تهای تاریکی نگهش میدارد ..
تا دست کسی به آن نرسد.. تا چشمی آنرا نبیند ..
احساس زخمی از قلب ِشکسته هم دردش بیشترست وخوب شدنش محال
آدم این درد را میداند که به آدمها، احساسش کم میشود ...
آنوقت تمام احساسش را برمیدارد و میبارد به باران ، به ابر، به درخت ،به گل ها ،به پرنده ها
میپاشد به شعر ،به کلمه به طرح ،به عکس،حتی به یک نقطه ..می آمیزد به شب ، به نُت ، به کافه ها ...
آدم از مجروح شدن ، از جراحت می ترسد .. از تمام شدن ...
کار هرکسی نیست تمام احساسش را دستش بگیرد و جلو بیایید و توی چشم های کسی زل بزند که میداند ممکن ست امروز ،فردا ،زخمی اش کند .. واو بماند و یک احساس تکه تکه شده .. یک احساسی که دیگر بدرد خودش هم نمیخورد ...
آدم اینها را میداند که به تنهایی اش عقب نشینی میکند..
میداند که به آدمها بی احساس میشود ...

نیلوفرثانی
یازدهم اردیبهشت 96

حوالی کوچه ی زندگی...
ما را در سایت حوالی کوچه ی زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1kucheyezendegi8 بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 13 ارديبهشت 1396 ساعت: 10:56