بنام ..ما خسته از تکرارهادر تکاپوی یک بودنیمهیچ کجا دستی نبودبه گرمیوهیچ چشمی به شوقتن زدیم به سراب ِ تشنگیسوختیم از عطشو غبار ِکویر بر جانمانداغ شدنه هیچ امیدینه هیچ پیام آور عشقما تا همیشه ی این دنیادر خستگی های مفرطیمدر تنیدگی های تب زده از تنهاییدر اوج شکست ِ باورهاحالا وقت از ساعت ِ بی وقفه ی خاکبه وداعی ابدیمیخواندمانتسلیم میشویم و برحضور خویشخط میکشیمچیزی هم بجا نماند امادر زمین ِآرزوهایمان,پانصدو,پانزدهم ...ادامه مطلب